تمسک جستن(اِ کَ دَ) دست آویز جستن: او به معاذیر زورو اقاویل غرور تمسک جست. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 317). رجوع به تمسک و دیگر ترکیبهای آن شود ادامه... دست آویز جستن: او به معاذیر زورو اقاویل غرور تمسک جست. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 317). رجوع به تمسک و دیگر ترکیبهای آن شود لغت نامه دهخدا
تمسک جستن متشبث شدن، دستاویز قرار دادن، متوسل شدن، تشبث کردن ادامه... متشبث شدن، دستاویز قرار دادن، متوسل شدن، تشبث کردن فرهنگ واژه مترادف متضاد